جمعه 86 آذر 9 , ساعت 7:39 عصر
نیمی براه عشق و جوانی تمام شد؟
نیم دگر بغفلت و خواب گران گذشت
صد آفرین بهمت مرغی شکسته بال
کز خویشتن بدر شد و از آشتیان گذشت
بنگر بشمع عشق که در اشک و آه او
پروانه بال و پر زد و آتش بجان گذشت
بشنو درای قافله سالار زندگی
گوید بخواب بودی و این کاروان گذشت
ظالم اگر به تیغ ستم خون خلق ریخت
از خون بیگناه مگر میتوان گذشت؟
مشفق بهار زندگیت گر صفا نداشت
شکر خدا که همره باد خزان گذشت
نوشته شده توسط عباس اسدالهی | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ