سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، ثمره حکمت است و درستی ازشاخه های آن . [امام علی علیه السلام]
 
پنج شنبه 86 آذر 8 , ساعت 11:25 عصر

 

 

دانی که نو بهار جوانی چسان گذشت؟

 

زود آنچنان گذشت که تیر از کمان گذشت

نیمی براه عشق و جوانی تمام شد؟

نیم دگر بغفلت و خواب گران گذشت

صد آفرین بهمت مرغی شکسته بال

کز خویشتن بدر شد و از آشتیان گذشت

بنگر بشمع عشق که در اشک و آه او

پروانه بال و پر زد و آتش بجان گذشت

بشنو درای قافله سالار زندگی

گوید بخواب بودی و این کاروان گذشت

ظالم اگر به تیغ ستم خون خلق ریخت

از خون بیگناه مگر میتوان گذشت؟

مشفق بهار زندگیت گر صفا نداشت

شکر خدا که همره باد خزان گذشت


پنج شنبه 86 آذر 8 , ساعت 10:32 عصر

سلام دوستان چند روز پیش یه نمایشگاه (بزرگ انسجام اسلامی )در شهر قم ترتیب داده شد که فقط

قرفه داران از نمایشگاه دیگران دیدن می کردن و خبری از بازدیدکنندگان نبود که نبود می دانید علت

عدم بازدیدکننده چی بود علتش این بود که مسئولین نمایشگاه به خودشون زحمت ندادند که برن داخل

شهر چند تا پوستر یا پارچه ناقابل بزنن و تبلیغ کنن و این همه خرج و امکانات به نظر من بیهوده و

بدون بازدید کننده به هدر رفت نمی دونم اون افرادی که در راس این کار قرار دارن چگونه فکر می کنن

و برای چی این نمایشگاه را راه اندازی کردن اگر برای عموم افراد بود پس چرا تبلیغ نکردن اگر برای

خودشان بود پس چرا در نمایشگاه؟ می تونستن در یه سالن هم این کنفرانسها و کتابها به نمایش شان

در بیاد  واقعا از این همه خرجهای بیهوده که بدون فایده به هدر میرود متاسفم

 


پنج شنبه 86 آذر 8 , ساعت 10:22 عصر

اگر زلفت بهر تاری اسیر تازه ای دارد

                                          مبارک باشد اما دلبری اندازه ای دارد

تقافل برد از حد شوخ چشم من نمیداند

                                          جفا قدری ستم حدی و ناز اندازه ای دارد

محبت را لب خاموش و گویاهر دو یکسانست

                                          چو بلبل آتش پروانه هم آوازه ای دارد

آگر سودای لیلی بر سرت افتاده مجنون شو

                                                که هر شهری بصحرای جنون دروازه ای دارد

دل مجذوب خود را با تغافل بیش از این مشکن

                                                که هر قانون خوبان امتحان اندازه ای دارد

 


پنج شنبه 86 آذر 8 , ساعت 10:19 عصر

 

امروز یکی از دوستان ما تصادف کوچیکی کرده بود که خدا قسمت هیچ کسی نکند و ما رفته بودیم بیمارستان نکوئی که شاهد یه بیمار اورژانسی شدیم قضیه را از دوستش پرسیدیم دوستش گفت که این بیمار یه موتور داشت که بیرون  مغازه اش پارک بود یک دفعه دید یه نفر دارد موتور اونو می دزده که پرید رفت تا دزد رو بگیره وقتی به سراغ موتور رفت فریاد زد دزد  دزد که مردم دور دزد را گرفتند و دزد نامردی نکردو چاقوی خودشو درآورد و روی سر این دوستم فرود آورد و سرشو بد جوری پاره کرد و به یکی از همسایه ها هم چاقو زد و فرار کرد خونه یکی از مردم مخفی شد  و ما میخواستیم بریم سراغ دزده که یادمان آمد که دوستمان خیلی داره از سرش خون میریزه و اونو با همسایشو سریع آوردیم بیمارستان .

خوب این هم از دزدی جدید توی قرن جدید



لیست کل یادداشت های این وبلاگ